تفاوت «شاهنشاهی» و «امپراتوری» ! قسمت (۱)
هگل، هخامنشیان را با اصطلاح رایش Reich مینامد. رایش چیست؟
دکتر جواد طباطبایی معتقد است که ترجمهی رایش به فارسی «شاهنشاهی» میشود، همانگونه که در زبانهای غربی «امپراتوری»...
اما تفاوت این دو واژه در چیست؟
بدون وجود دولتها، شاهنشاهی نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که شاهنشاه یعنی شاهی در میانِ شاهان. شاهنشاهی در واقع نوعی حکومت است که «وحدتِ میان وحدت و کثرت» است، یعنی همانگونه که منابع تاریخی و حتی فلسفی دربارهی شاهنشاهی ایران باستان تایید میکنند، شاه ایران به آداب و رسوم و فردیت و حقوق ملل زیر دست خود احترام می گذارد، یا به تعبیر هگل چونان آفتابی بر همگان میتابد تا هر یک از کثرتها را در راهی که خودشان میخواهند بارور کند، و این فرق دارد با مثلاً امپراتوری روم که همهی کثرتها را میخواهد در خود ادغام کند.
و درست به خاطر همین خصلت شاهنشاهی هخامنشی است که هگل آن را نخستین دولت در مفهوم مدرن آن میخواند.
...
اما اکنون مقاله ای بخوانیم از سعیدحنایی کاشانی در همینباره:
در ترجمۀ خلاق برگرداندن دوبارۀ متن ترجمهشده به متن اصلی سخت و دشوار است، حتی برای کسی که بر هردو زبان مسلط است، چون او نمیتواند از راه برگرداندن تحتاللفظی به متن اصلی برسد.
در اینجا میخواهم این نظر را با بررسی ترجمۀ «شاهنشاه» به «امپراتور» و «شاهنشاهی» به «امپراتوری»، و روند معکوس آن، بررسی کنم و ببینم آیا ضرورتی دارد که واژهای مانند «امپراتوری» جانشین «شاهنشاهی» شود یا کاربرد آگاهانه و ناآگاهانۀ این اصطلاح خود ناشی از چیرگی و پیروزی «امپراتوری» (روم قدیم) بر «شاهنشاهی» (ایران باستان) است، یا پیروزی «امپراتوری مدرن» بر «شاهنشاهی سابق».
در نخستین سالهای جوانی، در پیش از انقلاب، در سینما دیاموند مشهد، فیلمی از نیکلاس ری دیدم که در فارسی نام «فروغ جاویدان» بر آن گذاشته بودند و حال آنکه در عنوانبندی اصلی فیلم نام آن "King of King" یا همین «شاهِ شاهان/شاهان شاه/شاهنشاه» بود.
این فیلم دربارۀ زندگانی عیسی مسیح بود و «شاهنشاه» لقبی بود که برای او در عهد جدید (رسالۀ اول پولس رسول به تیموتائوس، باب ۶، آیۀ ۱۵، در ترجمۀ فارسی: ملکالملوک؛ و مکاشفۀ یوحنای رسول، باب ۱۷، آیۀ ۱۴، در ترجمۀ فارسی: پادشاه پادشاهان، و باب ۱۹، آیۀ ۱۶، در ترجمۀ فارسی: پادشاه پادشاهان) آمده بود، همان طور که پیش از این در عهد قدیم (دانیال نبی، باب ۲، آیۀ ۳۷، در ترجمۀ فارسی: پادشاه پادشاهان) نیز از همین لقب در اشاره به نبوکدنصّر و اردشیر اول استفاده شده بود، و البته یونانیان نیز دست کم از زمان اسکندر به بعد عبارت Basileus toon basileoon را در ترجمۀ «شاهنشاه» داشتند و شاید این سوغات اسکندر برای یونانیان بود، و عربهای مسلمان نیز بعدها همین تعبیر را به «ملکالملوک» ترجمه کردند و آن را از اسمای خدا نیز قرار دادند.
همۀ اینها حاکی از نفوذ فرهنگی شاهنشاهی ایران در جامعهها و فرهنگهای عصر خودش و پس از آن بود که آنها را بر آن میداشت که واژگان او را به کار بگیرند و اگر به صورت اصلی به کار نمیبرند، دست کم به صورت تحتاللفظی ترجمه کنند، کاری که ما امروز با همین کلمات «امپراتور» یا «امپراتوری» نیز نمیکنیم و «امپراتور» (imperator) را دقیقاً به همان صورت لاتینیاش میآوریم.
ما در ادبیات و تاریخ کهنمان فرمانروایان روم را «قیصر» مینامیدیم و نه «امپراتور»، چرا؟ چون رومیها تا نیمۀ دوم قرن اول میلادی که جمهوری روم در عمل به تکفرمانروایی تبدیل شد هنوز هیچ عنوانی برای فرمانروایان خودشان نداشتند.
آنها از نام «شاه» (Rex) بیزار بودند، چون جمهوریخواه بودند، و شاید به همین دلیل بود که کلمۀ «شاهنشاه» راهی به دورانهای بعدی اروپا نیافت. از دورۀ آگوستوس، که او را نخستین فرمانروای «امپراتوری روم» میشمرند، القاب و عنوانهای افتخاری مرسوم شد.
یکی از آنها لقب افتخاری Princeps senatus به معنای «نخستین مرد سنا» بود که کوتاهشدۀ آن به صورت Princep به معنای «نخستین شهروند» یا «شخص اول کشور» به آگوستوس داده شد. کلمۀ انگلیسی Prince که معمولا در فارسی به «امیر» و «شاهزاده» و «شهریار» ترجمه میشود از همین کلمه گرفته شده است.
لقب دوم «سزار» بود که از نام جولیوس سزار گرفته شد و این عنوانی بود که تقریباً همۀ فرمانروایان روم برای خود برگزیدند و همین نام است که عربیشدۀ آن به صورت «قیصر» به ما رسیده است و صورت آلمانی آن «کایزر» و صورت روسیاش «تزار» است.